آيلينآيلين، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

آيلين فندوق مامان و بابا

شروع 12 ماهگی آیلین سادات 23 آبان

دختر نازم سلام....... با شروع 12 ماهگیت 5مین دندونت هم دراومد مامانی شبش خیلی اذیت شدی و اذیت کردی و از چند روز قبلشم خیلی بد غذا و بداخلاق شده بودی و من یه کوچولو دعوات کردم و از روی ناراحتی یه تنبیه کوچولوت کردم این مطلب فقط به سفارش علی دایی جونت نوشتــــــــــــــــــــم... وقتی غذا نمی خوری حال من خیلی بد میشه سرگیجه میگیرمو حالت تهوع چون فشارم خیلی افت میکنه                                                    ...
26 آبان 1392

خریــــــــــــــــــــــــد اولین مســــــــــــــــــــــــــواک

از اونجایی که شما در 11ماهو 3 روزگی 5تاو نصفی دندون دارید مامانی امروز برای شما 1 عدد مســــــــــــــــــــــــــــــواک خرید تا دندونات مثل صدف همیشه بدرخشه و از طفولیت با مسواک زدن عیاق شی دختر قشنگم. ...
25 آبان 1392

اولین قدم ......24 آبان

دختر خانوم مامام دیگه قشنگ وایمیستی امروز از رو پای من بلند شدی و 3 قدم برداشتی خودتو رسوندی به مبل و اونجا کلی وایسادی و شروع کردی به بابا گفتن ریتمیکم میگه بابارو قربون راه رفتنوووووووووو حرف زدنتتتتتتتتتتتتتتتت بشه مامان ...
24 آبان 1392

خدایا ......... خدایا شکرت

دختر ناز مامان نفسم به نفست بنده دیگه مریضیتو نبینم مادر خیلی اذیت شدی دخترم آنتی بیوتیک ضعیفت کرده با هر سرفه ای که میکردی نفسم بند میومد دو شب پشت سرهم تا صبح سرفه میکردی منو مامان بزرگ جون همش تو خوابو بیداری بودیمو نگران علی داییم هی میومد بهت سر میزد باباییم هروقت حالتو میپرسید می گفتم حال آیلینی خوبه تا نگران نشه راه دوری ..... ایشالا همیشه سالمو تندرست باشی دختر مامان آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــن ...
16 آبان 1392

یه روز بدددددددددددددد ..... 9 آبان

جمعه که از خواب بیدار شدیم یه خبر بد شنیدیم دزد نامرد زده بود به مغازه ی دایی رضا نزدیک 200میلیون جنس دزدیده بود همه خیلی ناراحت بودیم ولی دایی رضا خودشو اصلا ناراحت نشون نمی داد تا ماها آروم بشیم دیشب وقتی بغلم بودی دایی رضا با اون دل پاکش اومد کنارت یواش بهت گفت آیلین دایی از خدا بخواه جنسای من پیدا بشه منم به شوخی گفتم پیدا شد براش النگو بخر خلاصه همه دعا نذرو نیاز تا امروز صبح خاله جون زنگ زد گفت دزد پیدا شده و .......... حالا دایی جون یه النگو می خواد برای آیلین سادات بخره امشبم قرار سور بده شام مهمونشیم ...
11 آبان 1392

سومین مرواریدت دراومد ........ 9 آبان

آیلین خانوم آیلین خانوم سومین دندونت دراومد مبارکت باشه عزیزترینم توام با سرما خوردگیت برای دندون دراومدنتم خیلی اذیت شدی از اینور تبو آبریزش بینی و بدن درد از اونور خارش لثه هات مامان قربونت بره نفس مامان این روزا خیلی اذیت میشی امروز تولد آبا پرام بود خیلی خوش گذشت همش میرقصیدی و دست میزدی و برای همه دلبری می کردی...... دختر قشنگم یه دونه نه دو تا دندون بالات زده بیرون ....... ...
11 آبان 1392

اولین سرماخوردگی آیلین جونم ..... 8 آبان

دختر ناز مامان دیروز با خاله جون فاطمه رفته بودیم براتون خرید زمستونی کنیم بیرون خیلی خوب بودی از هوای خنک لذت میبردی تا سوار ماشین شدیم اومدیم خونه شروع کردی به گریه کردن اصلا آروم نمیشدی خوابتم میمومد در حد بوندسلیگا باباییم می خواست با محمد و علی دایی بره فوتبال ولی اوضاع شمارو دید پشیمون شدو نرفت و باهم رفتیم دکتر بعـــــــــــــــــــــــــــله شما سرما خورده بودی از اون چیزی که میترسیدم سرم اومد کرج همه سرما خوردن و شما آخرین نفری بودی که .... یعنی شما تو 10ماهو 15روزگیتون اولین سرما خوردگی رو تجربه کردی ایشالا آخریشم باشه و زیر سایه ی خداوندگار همیشه سالمو تندرست زندگی کنی عشق مامان. زود خوب شو عزیزم ...
9 آبان 1392

دومین بازیم یاد گرفتی.....

دختر گلم سنبل مامان نفس مامان این دومین بازی که یاد گرفتی چند روزی بود هی انگشت اشارتو نشون میدادی و میگفتی پ و گاها میذاشتی زمین و چند ثانیه بعد میگفتی پ تا اینکه دیروز مامان بزرگ متوجه شد که داری بازی کلاغ پرو انجام میدی چند وقت پیش مامان بزرگ عزیز بهت یاد داده بود و شما بعد چند روز خودت تنهایی این بازی رو انجام دادی بعد از فهمیدن این مطلب محکم بغلت کردم در حد لالیگا فشارت دادم شماهم مثل همیشه کیف کردی عاشـــــــــــــــــــــــــقتم آیلینم.                                 &n...
5 آبان 1392

اولین اسمی که آیلینی یاد گرفت ....

دختر قشنگ باهوشم اولین اسمی که یاد گرفتی اسم علی دایی جون بود خیلی قشنگ تلفظ میکنی عععععععل لی بعدش میگی دا یعنی دایی خیلی عاشق علی دایی شدی فقط از بغل من میری بغل دایی و بعدش دو تا لوپاشو میگیری یا موهاشو میگیری آخرشم بوسش میکنی .....نمی دونم بریم خونمون چکار کنم میترسم همش بهونه گیر بشی ...
2 آبان 1392

سادات خانوم عیدت مبارک...

سلام آیلین سادات مامان عیدت مبارک نفسم امسال اولین عید غدیری که شما تو جمع ما حضور داری عزیزم امیدوارم زهرا گونه زندگی کنی نفس مامان. منو شما در حال حاضر کرج هستیم فردا کلی مهمون میاد خونه بابابزرگینا حدود 60نفر برای ناهار مهمون دارن و مامان بزرگ طبق سالهای گذشته برای ناهار قرمه سبزی لذیذ بار میذاره همه عاشق قرمه سبزی های مامان بزرگن الان که من دارم برات مطلب می نویسم خاله جون و مامان بزرگ مشغول کار هستند و شما هم طبق معمول نمیذاری من کمک کنم اینم منو شما فردا بابایی پیشمون نیست ایشالا همیشه صحیحو سالم سایش بالاسرمون باشه ...
2 آبان 1392
1